درباره ی فیلم سینمایی “سال دوم دانشکده من”
ساخته رسول صدرعاملی
سال دوم دانشکده من
کارگردان: رسول صدرعاملی
تهیه کننــده: مسعود ردایی
بازیگران: سها نیاســتی، فرشته ارسطویی، علی مصفا، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، شقایق فراهانی، پدرام شریفی و نیلوفر خوشخلق
خلاصه داســتان: مهتاب و آوا دانشجویان سال دوم دانشکده هســتنــد که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسی هایشان برای یک سفر چنــد روزه دانشجویی از تهران به اصفهان میرونــد…
داســتان فیلم “سال دوم دانشکده من” با دور تنــد!
مهتاب و آوا دانشجویان سال دوم دانشکده هســتنــد که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسیهایشان برای یک سفر چنــد روزه دانشجویی از تهران به اصفهان میرونــد. آوا قرص افسردگی میخورد، عصبی اســت و پولدار. مهتاب اما دختری شاد، آرام، از خانوادهای فقیر و در شرف ازدواج با منصور پسر عمه اش. منصور کنتورخوان اداره برق اســت. و مغازه پدری مهتاب را نیز میگردانــد. آوا نیز درگیر رابطه با پسری پولدار به نام علی اســت که در مغازه پدرش مشغول به کار اســت.
آوا و علی به تازگی به خاطر خیانت علی، رابطه شان به هم خورده اســت. در سفر به اصفهان آوا در حادثهای به کما میرود. پای علی نیز به اصفهان باز میشود و رابطه مهتاب و علی به خاطر یک دوســتی مشترک با “آوا” شکل میگیرد و باقی فیلم تا انتها روایت مهتاب اســت درگیر عشقِ نو با علی و رفاقتی صادق و دخترانه با دوســتی که در کماســت و خیانت هم به آوا و هم به نامزدش منصور. تا آخر داســتان که در یک روز برفی، مهتاب نشســته بر نیمکت دانشگاه و رســته از تمام بلاها.
رسول صدر عاملی کارگردان فیلم سال دوم دانشکده من
رسول صدرعاملی، مبتکر ژانر سینمای تین ایجری رمانتیک با تمهای خیانت، پنهان کاری و دروغ در روابط عاشقانه در سینمای بعد از انقلاب ایران اســت که با «دختری با کفشهای کتانی» و «من ترانه پانزده سال دارم» شروع شــد و همچنان ساختن آنها را ادامه میدهد و «سال دوم دانشکده من» نمونه دیگری از همین فیلم هاســت.
فیلمهای صدرعاملی، در دورهای، بهخاطر شکســتن برخی تابوها در سینمای ایران و عبور از خط قرمزها مطرح بودهانــد اما ویژگی اصلی آنها این اســت که با احساسات تماشاگر بازی میکننــد و کمتر او را به تفکر وا میدارنــد.
شاید ساختن فیلمهایی از نوع «سال دوم دانشکده من» در جامعهای که هنوز داشتن روابط عاشقانه و آزاد دختر و پسر جرم محسوب میشود و نظام آموزشی و دانشگاهیاش میتوانــد دختر دانشجویی را بهخاطر بدحجابی یا همراهی با مردی جوان، از تحصیل محروم کرده و از دانشگاه اخراج کنــد، هنوز یک ضرورت و نیاز اجتماعی باشــد و احتمالاً مخاطبان زیادی در میان عامه مردم خواهد داشت اما به اعتقاد من واقعاً جای این نوع فیلمهای سبک و سطحی در جشنواره نیســت.
گفتهانــد صدرعاملی و فیلمنامه نویساش پرویز شهبازی از فیلم «ماجرا»ی آنتونیونی برداشت کردهانــد که به نظر من شوخی مضحکی اســت چرا که نه شخصیتهای این فیلم شباهتی به شخصیتهای آنتونیونی دارنــد و نه شیوه کارگردانی صدرعاملی، ذرهای شبیه شیوه آنتونیونی اســت. تنها شباهت ظاهری طرح داســتانی یک فیلم با فیلمهای مطرح تاریخ سینما، اعتباری برای یک فیلم نمیآورد. شاید اگر میگفتنــد این فیلم تقلیدی از «با او حرف بزن» پدرو آلمادوار اســت، بیشتر باور میکردیم.
در سال دوم دانشکده من صدرعاملی و شهبازی تلاش کردهانــد به درونیترین لایههای شخصیتهای فیلمشان نزدیک شونــد و در واقع تحلیلی اخلاقی از نسل جوان امروز به دســت دهنــد.
ساخت چنین فیلمی که بیش از آنکه اجتماعی باشــد، انرژیاش را صرف واکاوی اخلاقی شخصیتها میکنــد نیازمنــد ساختاری مدرن بوده تا از طریق آن نقطه تمرکز نه روی روایت سلسلهای از وقایع، بلکه روی شخصیتها قرار گیرد. فیلمساز و پیش از آن فیلم نامه نویس براساس همین نیاز به سراغ بهرهگیری از ایدهی یک فیلم مهم تاریخ سینما رفتهانــد. فیلم «ماجرا» (L’Avventura) ساخته میکل آنجلو آنتونیونی که یکی از آثار کلیدی سینمای مدرن به حساب میآید و کارگردان های سینمای ایران نیز به شکل های مختلف به این اثر نزدیک شــدهانــد.
یکی از معروفترین اســتفادهها از ایده کلی فیلم ماجرا توسط اصغر فرهادی در فیلم «درباره الی» اتفاق افتاده بود، اما در سال دوم دانشکده من الهامگرفتن از ماجرا بسیار جدیتر بوده اســت. ظاهرا نگاه به فیلم ماجرا در سینمای ایران هنوز هم همچون راه ورودی به سینمای مدرن در نظر گرفته میشود پس بد نیســت به شکلی کوتاه روایت ماجرا را مرور کنیم.
در ماجرای آنتونیونی مرد و زنی (سانــدرو و آنا) که رابطهای نسبتا مخدوش را از سر میگذراننــد به همراه دوســت آنا (کلودیا) به سفر میرونــد. در این سفر آنا ناپدید میشود. کلودیا و سانــدرو در جســتجوی آنا هســتنــد، اما این جســتجو به سرعت از مفهوم خالی شــده و به اصرار سانــدرو رابطهای عاطفی میان سانــدرو و کلودیا شکل میگیرد.
داســتان فیلم ماجرا چیزی بیش از این نیســت و باقی فیلم صرف پردازش ظریف این رابطه جدید و حس و حال شخصیتها میشود. همچنین عواطف کاراکترها، شخصیتپردازی و اساسا وضعیت افراد در سینمای آنتونیونی از طریق دوربین و قاببنــدیهای بیبدیل او به مخاطب منتقل میشود.
قبل از آنکه به فیلم مورد بحث خودمان باز گردیم چنــد نکته درباره فیلم ماجرا و اساسا جریان فیلمهای مدرن موفق را با هم مرور کنیم. در این فیلمها وقایع کلیدی نیســتنــد بلکه شخصیتها و لایههای درونیشان حرف اول و آخر را میزننــد. همچنین تحول شخصیتها رونــدی به شــدت تدریجی را طی میکننــد و نهایتا حتی در پایان فیلمهای اینچنینی شاهد راهحلهای قطعی و سهل الوصول نیســتیم. برخلاف سینمای کلاسیک که از نظر ساختاری از الگوی وضعیت با ثبات – بحران – وضعیت با ثبات جدید، پیروی میکنــد و نهایتا گرهگشایی قطعی به وقوع میپیونــدد در آثار مدرن با یک بحران فرسایشی، مزمن و دایمی طرفیم که فیلم چنــدان از پس حل کردنش بر نمیآید بلکه صرفا نوری بر آن میتابانــد.
اما فیلم «سال دوم دانشکده من» از چه نظر شبیه فیلم آنتونیونی اســت و چرا موفق نشــده یک اثر مدرن اســتوار از کار دربیاید.
در سال دوم دانشکده من دو دختر در سفری دانشجویی به اصفهان شرکت کردهانــد. یکی از دخترها طی حادثهای به کما میرود و دوســت او این واقعه را به «علی»، پسری که با دختر در کمارفته رابطه عاطفی داشته، اطلاع میدهد. در ادامه فیلم دختر با علی وارد نوعی رابطه عاطفی میشود در حالی که دوســتش همچنان در کما اســت.
مشکل اصلی جدیدترین اثر صدرعاملی مثل بسیاری دیگر از فیلمهای این سالهای سینمای ایران، فیلمنامه و شخصیتپردازی اســت. در ماجرای آنتونیونی سانــدرو اساسا فردی نه چنــدان متعهد تصویر شــده و این ویژگی شخصیتی در پایانبنــدی فیلم نیز نقشی کلیدی دارد. همچنین رابطه او با دختری که گم میشود از پیش مخدوش بوده بنابراین انگیزههای مهمی برای پیشبرد رابطه عاطفی جدید دارد. از طرف دیگر گرچه کلودیا میدانــد که آنا چنــدان هم شیفته رابطه با سانــدرو نبوده، اما احساس گناهی شــدید را تجربه میکنــد. او مدتی از سانــدرو دوری و پرهیز میکنــد و عاقبت به اصرار سانــدرو تسلیم میشود.
برعکس در اثر صدرعاملی دختری که به ناگاه با علی وارد شبهرابطه میشود فردی اســت که در ابتدای فیلم دلسوز تصویر شــده و اضمحلال اخلاقی پرسرعت و غیرتدریجیاش به شــدت دمدســتی نمایش داده میشود. دختر فیلم صدر عاملی خود رابطه ای به شــدت جدی دارد که قرار اســت به زودی به ازدواج بیانجامد، اما این رابطه جدی هم کوچکترین تاثیر بازدارنــدهای در رفتار او ایجاد نمیکنــد. دختر میدانــد که دوســت در کما رفته به چه حد شیفته رابطه خود بوده با این حال حتی لحظهای احساس گناه نمیکنــد. او خود آغازگر رابطه جدید اســت و شرایط اسفناک دوســت رو به مرگش هم در او لحظه ای تردید، امتناع یا دوری ایجاد نمیکنــد.
در جایی از فیلم میفهمیم که دوســت به کمارفته، شرایط ویژهای دارد. او نمیبینــد، اما میشنود پس هر آنچه به او گفته شود ممکن اســت در شرایط جسمیاش اثرگذار باشــد. داســتان فیلم از جایی بدتر میشود که دختر در تمام ملاقاتهایش با دوســت در حال کـما، شرح جزییات خیانت عاطفیاش را در گوش دختر بازگو میکنــد. در حالی که چنین اقدامی باید دختر را روز به روز در شرایط وخیمتری قرار دهد و یک گرداب عمیق اخلاقی ایجاد کنــد شاهد بیتفاوتی مطلق دختر به این وضعیت هســتیم.
به نظر میآید شهبازیِ فیلمنامهنویس تلاش میکنــد میل ناخودآگاه دختر به مرگ دوســتش را به تصویر بکشــد، اما این تلاش مطـلقا ناکام اســت به دو دلیل: اول اینکه دختر شخصیت سازی محکم و باورپذیری نــدارد که حالا امیال پیچیده ناخودآگاهش بتوانــد مخاطب را قانع کنــد، دوم اینکه ناخودآگاه چنین سطحی و رو بازی نمیکنــد و واجد پیچیدگیهای بسیاری اســت که در فیلم تصویر نشــده و اثر به تحلیل آن نزدیک هم نمیشود.
فیلم در ادامه با خوابی که دختر میبینــد تلاش میکنــد ایده خود (میل دختر به مرگ دوســتش) را به شکلی تصنعی به مخاطب حالی کنــد. تلاشی به شــدت گلدرشت که نه سینمایی اســت و نه روانشناختی. نهایتا شهبازی نشان میدهد که از روانشناسی و روانتحلیلگری چیزکی شنیده، اما نه دانش چنین تحلیلهایی را دارد و نه فیلم صدرعاملی بضاعت آفرینش سینمایی چنین ایدههایی را از خود نشان میدهد.
مجموعه دلایل ذکرشــده کافی اســت تا نشان دهیم سال دوم دانشکده من که تلاش میکنــد به شکلی ظاهرا مدرن به واکاوی درونیات کاراکتر اصلیاش بپردازد در مجموع پروژهای ناکام باقی مانــده اســت. فیلم برخلاف آثار مدرن قادر نیســت به تدریج به شخصیت عمق دهد و اضمحلال ناگهانی نچسبی عرضه کرده که مخاطب را قانع نمیکنــد. همچنین فیلمنامه در ایجاد انگیزههای قانعکننــده ناتوان اســت. فرم فیلم نیز شباهت چنــدانی با آثار قدرتمنــد مدرن نــدارد و دوربین فیلمساز فاقد قابهای نافذِ بیانگر اســت.
شاید پایانبنــدی فیلم مرثیهای باشــد بر رویای ساخت فیلمی که میتوانســت اثری جدی و قدرتمنــد از آب در بیاید. در پایان فیلم که با وقفه ای ظاهرا شش ماهه نسبت به آغاز روایت همراه اســت شخصیت اصلی را میبینیم که به دانشگاه بازگشته و در کمال ناباوری دوباره با یک تحول اخلاقی ۱۸۰ درجه در موقعیت جدیدی نسبت به نامزدش قرار گرفته اســت. یک گرهگشایی اغراقآمیز و فیلمهنــدیوار که تمام تلاشهای فیلمساز برای ساخت یک اثر مدرن را تباه میکنــد.
«سال دوم دانشکده من» بازیهای خوبی دارد، دو بازیگر تازه کار فیلم بویژه بازیگر نقش آوا، اســتعدادهای تازه سینمای ایران هســتنــد که در صورت انتخابهای درســت در آینــده، میتواننــد به بازیگرانی حرفهای تبدیل شونــد. پدرام شریفی هم قابلیت نامزدی سیمرغ بلورین دارد. فیلم تعداد زیادی بازیگر جوان دارد که نقش دانشجو را بازی میکننــد و همه حضوری قابل توجه در فیلم دارنــد. موسیقی کریســتف رضاعی، مثل همیشه شنیدنی اســت و اگرچه حجم اســتفاده از آن زیاد نیســت، اما در ذهن مخاطب میمانــد و به فضاسازی کمک میکنــد.
«سال دوم دانشکده من» فیلمی اجتماعی و به روز اســت، همچون «من ترانه…» و «دختری با کفشهای کتانی» آدرس درســتی از شرایط اجتماعی امروز میدهد، در عین حال به شخصیتهایش نزدیک میشود و تصویری انسانی و قابل باور از آنها ترسیم میکنــد. مشکل فیلم شاید نبود قصههای فرعی غنی و قوی اســت که بدنه قصه اصلی را تقویت کننــد و به فیلم، ضرباهنگ بهتری بدهنــد. با این همه، «سال دوم دانشکده من» از بازگشت صدر عاملی به سینمای مورد علاقهاش خبر میدهد. سینمایی که بخشی از آن محصول دورانی اســت که بهعنوان روزنامهنگار و خبرنگار فعالیت کرده اســت. او همیشه مسائل اجتماعی را رصد کرده و تلاش کرده در فیلمهایش تصویرگر تحولات جامعه باشــد. پس از نمایش برشهایی از حیات اجتماعی ایرانیان در دهه هفتاد و هشتاد شمسی، با «سال دوم دانشکده من» صدرعاملی و شهبازی عکسی از دهه ۹۰ و جوانانش به ما نشان دادهانــد. عکسی بدون روتوش، واقعی و تأثیرگذار.